• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: رمان_سایرا

ساعت تک رمان

  1. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...مانده‌اش نداشته باشد، انقدر می‌فشارد تا صورتش کبود شود و نفسی برای کشیدن نداشته باشد؛ ناراحت است؟ نه، ناراحت نیست، پشیمان نیست، غصه نمی‌خورد، اتفاقا بلعکس! خوشحال است، خوشحال است که مزاحم کوچولوی خانواده‌اش را کشته و حالا تمام احساسات مادرانه‌ی لیزی برای اوست. #رمان_سایرا #اثر_محیآم...
  2. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...هنوزم دل داری و ادعا می‌کنی آدم خوبی هستی؟ - منظورت چیه؟ - تو همین الانش هم سی نفر و به بدترین شکل‌های ممکن کشتی! چطور روت می‌شه بگی من فقط آدمای بد رو می‌کشم؟ پس گناه برادر کوچیک‌ترت چی بود؟ دهانش خشک شده، چه بهانه‌ای برایش بیاورد؟ او که همه‌چیز را می‌داند؛ #رمان_سایرا #اثر_محیآم #انجمن_تک_رمان
  3. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...جسمش روی در می‌افتد، جسم غرق خونش روی در کشیده می‌شود و چهره‌ی ریلکس هایلی یک سوال به سوال‌های مغز سایرا اضافه می‌کند. - من می‌دونم تو کی هستی، خودت رو انکار نکن. با نگاه مرموزی که از روی تن لرزان سایرا برداشته نمی‌شد روی صندلی می‌نشیند و سیگاری روشن می‌کند. #رمان_سایرا #اثر_محیآم #انجمن_تک_رمان
  4. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...تیز دختر نگاه می‌کرد. حال: - آخرین نفری که بهم گفت دختر کوچولو مغزش پاشید کف زمین! - خیلی شجاعی که با من اینجوری صحبت می‌کنی، از این شجاعتت خوشم میاد اما دیگه بسه. قامت بلندش خم می‌شود، چمدان سیاه رنگی از زیر تخت فلزی بیرون می‌کشد و آن را مقابل سایرا می‌‌گذارد. #رمان_سایرا #اثر_محیآم...
  5. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...در سرش می‌گوید خیلی بی‌جنبه است. - من رو نگاه کن. سرش را بالا می‌آورد و در چشمان نافذ و طوسی رنگش دقیق می‌شود، چه رنگ عجیب و آشنایی! لوکاس صاحب نیمی از بهشت است، بهشتی در گوی زیبا و فریبنده‌ی چشمانش! - می‌خوای بدونی من کیم؟ سرش را تکان می‌دهد. - من یه قاتلم. #رمان_سایرا #اثر_محیآم #انجمن_تک_رمان
  6. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...صورت جهنمی و اخم‌های درهم لوکاس را تصور کرد. - تمومش کن! می‌ایستد و ل*بش را از زیر دندانش بیرون می‌کشد. بلاخره زبان در د*ه*ان می‌چرخاند: - ازت خواهش می‌کنم بهم بگو تو کی هستی و برای چی با من هم‌خونه شدی؟ چرا شب‌ها کار می‌کنی؟ - هرچی کمتر بفهمی، بیشتر به نفعته. #رمان_سایرا #اثر_محیآم #انجمن_تک_رمان
  7. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...و روی قطره‌های خون پیرهن سفیدش متوقف می‌شود. ‌نفس زنان طلب آب می‌کند و یقه‌اش را آزاد می‌کند: - حالت خوبه؟ چه بلایی سرت اومده؟ الان برات آب میارم. لیوان شیشه‌ای ترک خورده‌ی گوشه‌ی ظرف‌شویی را آب می‌زند، از شیر ظرف‌شویی آب پر می‌کند و به دست مرد می‌دهد. #رمان_سایرا #اثر_محیآم #انجمن_تک_رمان
  8. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...هایلی قدم بر‌می‌دارد اما به پشت کشیده می‌شود. - جلوتر نرو! بلند می‌گوید: - برای چ... . - هیس! آروم‌تر صحبت کن. انگشت اشاره دختر‌بچه را که حالا روی ل*ب‌های سرخ سایرا قرار دارد پایین می‌آورد. دختربچه‌ی چشم تیله‌ای هم مانند سایرا کنجکاو و متعجب به او نگاه می‌کند. #رمان_سایرا #اثر_محیآم...
  9. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    ...به تالاپ‌تلوپ افتاده و طبق عادت بچگی حتی نمی‌تواند زبان در د*ه*ان بچرخاند و به دروغ چیزی بگوید. مرد اما انگار این قضیه برایش زیادی بی‌اهمیت است و مشکلی ندارد اگر سایرا درون وسایلش بگردد، پس با خیال آسوده روی کاناپه دراز می‌کشد و مچ دستش را به پیشانی می‌گذارد. #رمان_سایرا #اثر_محیآم...
بالا