خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۷ از همه این‌ها گذشته، قضیه عکس‌ها... . پسره‌ی سه‌نقطه، حقش است وسط کافه با فنجانش دارش بزنم بفهمد جزای خیانت چیست. چه خوش‌ خوشانش هم بود رو دل نکند؟ بزرگ‌ترین و مجلل‌ترین کافه تهران بود. البته این آمار معتبر از البرزجان رسیده بود. البرز یکی از دوستان ما چهار نفر بود، که بعد از توضیح خیلی...
  2. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۶ در آینه جلو ماشین، رژ جگری رنگ را، برای بار سوم تمدید می‌کنم. گویی کک به جانم افتاده بود، استرس داشتم. آرام و قرار نداشتم و در این هیری ویری وسواس هم به جانم افتاده بود. چندین‌بار تمام گوشه و کنار آرایشم را چک کرده بودم که مبادا قسمتی از قلم افتاده باشد. دیگر به قدری به خودم نگاه کرده...
  3. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۵ دستم را روی سرم می‌گذارم و می‌نشینم. سولماز به آرامی پشتم را ماساژ می‌دهد. - حالت خوبه؟ - خوبم. اما طولی نمی‌کشد به گریه می‌افتم. دلم نمی‌خواست دلش را بشکنم، منتها خیلی نگرانش بودم و ناخواسته آن حرف‌ها را به زبان آورده بودم. مونا وحشت‌زده آب‌قند را روانه حلقم می‌کند. - بخور رنگ به روت...
  4. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۴ چشم‌هایم را برایش گشاد می‌کنم. ک*ثافت! زیادی تیز بود. - میام خفت می‌کنما، گفتم میرم یعنی میرم. گویی به غیرتش بر خورد. با یک خیز از پشت چرخ خارج می‌شود. - بی‌خود! منم که گفتم دهنت‌ و ببند، رو اعصاب من راه نرو. قبل از اینکه دست‌هایش قفل موهایم شود، مونا افسارش را می‌کشد. حال من گفتم همیشه...
  5. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۳ نگاه چپکی‌ای تحویلشان می‌دهم. نفسم را با فشار بیشتری به بیرون می‌فرستم. بدجور در آمپاس قرار گرفته‌ام، از کودکی تا به الان نگار همیشه پشت من در آمده بود. هر وقت کودکان زبان‌نفهم، خوراکی‌‌های زنگ‌‌تفریحم را به زور از من کش می‌رفتند، با قلدری آن‌ها را برایم پس می‌آورد یا وقتی کسی من را...
  6. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۲ تن خسته‌اش را به تخت می‌رساند و روی آن شیرجه می‌زند. فکرش به شدت مشغول است و از جفتک‌پَرانی‌های همیشگی‌اش خبری نیست، دارد به این فکر‌ می‌کند که چه بلایی سر آن خرمگس بیاورند که لایقش باشد...ناگهان بشکن بلند بالایی می‌زند، اما پشیمان می‌شود...او لیاقت نداشت که به‌خاطر او زندانی شود و...
  7. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand کاربر انجمن تک رمان

    خلاصه: دستان لرزانش را به زیر میز می‌کشد. ترس در چشمانش لانه کرده و قصد داشت او را رسوا کند. نباید نشان می‌داد که از او ترسیده، کافی بود بفهمد و زندگیش تباه شود. فندک روشن، منتظر بهانه‌ای بود تا فرود آید و تمام آن را به آتش بکشد... او چه باید می‌کرد؟ طلب مرگ؟ اگر با این کار می‌شد خود را از این...
بالا