ساعت تک رمان

  1. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...این خانم خوشگل رو معرفی کنی؟ لبخندی زدم و به شهرزاد که سکوت کرده بود منتظر بود تا ببینید من چه‌گونه او را معرفی خواهم کرد. - شهرزاد دوست من هستن، به عنوان همراه اومده. ستاره دستش را جلو برد و دست شهرزاد را گرفت. - از آشنایت خوش‌بختم خوشگلم. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
  2. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...ندارم. چطور؟ هوفی کشید با گلایه گفت: - پس خبر نداری. از بس که این پسر لجبازه. هرچه‌قدر بهش میگم بیا پیش خودم میگه، نه. رفته پیش برادر زنش کار می‌کنه. زن مهدی میشد سوگل، پس مهدی رفته بود پیش برادر سوگل. - رفته پیش سجاد؟ - نه. رفته پیش امیر علی. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی...
  3. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...- می‌دونم. فقط داشتم شوخی می‌کردم. چیزی نگفتم و سکوت کردم. که خودش دوباره به حرف آمد. - امیدوارم رفتار‌های آریا رو به دل نگیری، یکم بد عنق هست؛ ولی آدم بدی نیست. آری آقای جانمیری آدم بدی نبود، او چیزی فراتر از بد بود. شاید یک شیطان! #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
  4. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...را ببینم، فنجان قهوه‌ای که در دستش بود را سر جایش، یعنی درون سینی گذاشت. - وقتی داری از من مرخصی کارمندم رو می‌خوای باید بدونم چه‌کاری باهاش داری، اگر صلاح دیدم اجازه‌اش رو میدم. حرف‌های آریا، مهران را بی‌حوصله و شاید هم دلخور کرده بود. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
  5. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...که چرا این‌جا است. او رئیس بیمارستانی بود که قرار بود با آن‌ها قرار داد ببنددیم. مدتی از جلسه گذشته بود و از حرف‌های که می‌زدند سردر نمی‌آوردم، تنها چیزی که می‌فهمیدم این بود که شرکت ما قرار بود تجهیزات پزشکی بیمارستان مهران را تامین کند. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
  6. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...داد. - باید یاد بگیری. دلم می‌خواست پنجه‌هایم را درون موها‌ی پرپشت مشکی‌اش فرو کنم و به آن‌ها چنگ بزنم. - اگه باهام کاری ندارید، من برم. دم عمیقی گرفت سری تکان داد. - می‌تونی بری؛ اما یادت بمونه هروقت در زدی منتظر باش تا اجازه بدم بیای داخل. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی...
  7. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...بود گرفت، به من داد. - می‌تونی بری. قبلش برام یک قهوه بیار. چشمانم از تعجب گشاد شد. - من حسابدارم! سرش را بالا آورد و سوالی نگاهم کرد زیر ل*ب یک می‌دانم گفت و دوباره مشغول کارش شد. - نه. مثل این‌که نمی‌دونید؛ چون قهوه آوردن وظیفه من نیست. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
  8. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...آن اتفاق پدرم برای رفتن من به یک شهر یا کشور دیگر به هیچ عنوان رضایت نداد و مادرم هم با پدرم هم عقیده بود، باعث شد من نتوانم برای تحصیل به جای دور از خانواده بروم. سرم را تکان دادم تا این افکار از ذهنم خارج شوند، فکر کردن به آن‌ها بیهوده بود. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی...
  9. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...آمد، واکنش نشان داد. از جایم بلند شدم با خوش‌حالی وصف نشدنی به سمت آن‌طرف میز، که سوگل نشسته بود رفتم و و آن را در آ*غ*و*ش گرفتم. - واقعا خوش‌حال شدم. تبریک می‌گم بچه‌ها. پس از من شهرزاد و مهران هم از جایشان بلند شدند و شروع به تبریک گفتن کردند. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی...
  10. Sony86m

    درحال تایپ رمان اشتباه سرنوشت‌ساز | سونیا مرادی کاربر انجمن‌ تک رمان

    ...- سال یازدهم؛ دوبار ریاضی رو افتاد اونم با چه نمراتی، یا سه می‌شد یا چهار! در آخر هم با تک ماده قبول شد. لبخند دندان نمایی زدم. شهرزاد پاک آبروی من را برده بود و من هم می‌خواستم با آن لبخند مضحک همه چیز را برای مهدی و مهران عادی جلوه بدهم. #رمان_اشتباه_سرنوشت_ساز #اثر_سونیا_مرادی #انجمن_تک_رمان
بالا