• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: کرَکِن

ساعت تک رمان

  1. اسماء براتیان(آیسان)

    درحال تایپ رمان کرَکِن|اثر آیسان براتیان کاربر انجمن تک رمان

    ...و آمدها را زیر نظر داشتند نبود، بالا سرشان روی یک قاب طلایی به انگلیسی کلمه‌ی، بازرسی نوشته بود. تمام افرادی که توی برج بودند لباس ارتشی کرمی پوشیده بودند و لباس‌شان کاملاً با لباس‌های افراد بیرون برج متفاوت بود! دیوار‌های مشکی سالن حالم رو بدتر کرده بود... . #کرَکِن #اسماء_براتیان #انجمن_تک_رمان
  2. اسماء براتیان(آیسان)

    درحال تایپ رمان کرَکِن|اثر آیسان براتیان کاربر انجمن تک رمان

    ...محض برداشتن آخرین قدم سرباز با عصبانیت به سمتم آمد و پسر بچه‌ای که گریان به مادرش نگاه می‌کرد را از بغلم جدا کرد و محکم بازویم را گرفت. پاهایم سست شده بود و این اتفاق برای یک بچه حدوداً چهار یا پنج ساله خیلی سخت بود، اون‌قدری سخت بود که من هم اشک‌هام جاری شد! #کرَکِن #اسماء_براتیان #انجمن_تک_رمان
  3. اسماء براتیان(آیسان)

    درحال تایپ رمان کرَکِن|اثر آیسان براتیان کاربر انجمن تک رمان

    ...آریانا و یک سرباز دیگر وارد وَن شد و وَن به حرکت افتاد. راننده ‌اون‌قدر تند می‌راند که اشهد خودم را از ترس خوانده بودم! من و آریانا دقیقاً رو‌به‌روی هم بودیم و جالب بود‌ که صورتش دریغ از یک خراش بود! با آن جیغ‌هایی که می‌زد انتظار داشتم مثل من سیلی نصارش کنند. #کرَکِن #اسماء_براتیان...
  4. اسماء براتیان(آیسان)

    درحال تایپ رمان کرَکِن|اثر آیسان براتیان کاربر انجمن تک رمان

    ...رختکن‌ها چک بشه! به محض تمام شدن جمله‌اش صدای کوبیدن پا‌های افرادش به در رختکن‌ها آمد، آریانا آرام‌آرام اشک می‌ریخت، با دست‌هایی که می‌لرزید دست‌های سردش را گرفتم و به سمت خودم کشیدم، درست جایی ایستادیم که زمانی که در باز شد، به ما برخورد نکند و لِه نشویم! #کرَکِن #اسماء_براتیان #انجمن_تک_رمان
بالا