تاسیان جان!
امشب زیرلب بهترین آرزوها را برایت نجوا میکنم و و ایکاش بهترین آرزوی قلب مهربانت،
من باشم!
به راستی!
گفته بودم امروز آرزو بر جوانان عیب است؟!
#انجمن_تک_رمان
#مهدیس_امیرخانی
#تاسیان_من
اویی که حرام کرد نگریستن بر نا*مح*رم را،
نمیدانست آن نا*مح*رم،
محرمتر است از تمام محرمان عالم،
برای دلدادگان بینوا؟!
آخر میدانی چیست تاسیان جان؟!
تو با چشمانت خطبه عشق خواندی بر قلبم!
#انجمن_تک_رمان
#تاسیان_من
#مهدیس_امیرخانی
...در هیاهوی روز و شلوغیهایش گم گشتهام!
گویی من و شهر و مردم باهم غریبهایم!
نگاههای براقشان میستاند قلب را ز س*ی*نهام،
ولی نمیدانند که س*ی*نهام فارغ از دلی است که پیش توست!
تاسیانم!
من امروز تنها و تنها یک چیز در خیالم باقیست؛
چیزی به نام یاد تو!
#انجمن_تک_رمان
#مهدیس_امیرخانی
#تاسیان_من
تاسیان من!
امشب کار از داستان لیلی و مجنون و آن فرهاد کوهکن گذشت!
من امشب ترک خود کردهام،
در جدال دوست داشتنِ؛
تو!
#انجمن_تک_رمان
#تاسیان_من
#مهدیس_امیرخانی
تاسیان من!
آخ که آن سلام آغشته به لبخند چه در دل خانه میکند!
مانند نگاه قهوهایات،
که دریاییست آرام و به ولولا میاندازد،
هرچه از تو دفن کردهام!
#انجمن_تک_رمان
#مهدیس_امیرخانی
#تاسیان_من
یادت به جای خودت یارم شد و حال بیشتر از دیروز و پریروز کنج دلم جای دارد!
گویا امشب سپهر و خاک دست در دست دادهاند تا پررنگتر کنند،
هرچه از تو در خیالم باقیست!
کاش فلک نستاند جان از عاشقان آفتاب!
زیرا که آفتاب خود،
گرفت هرچه جان داشت این عاشق!
#انجمن_تک_رمان
#مهدیس_امیرخانی
#تاسیان_من
تاسیان من!
اکنون که در خم کوچههای رفتن گم گشتهای،
ایکاش جای خالیات را نیز با خود میبردی!
کاش قلب مبتلا به تو،
فراموش کند،
هرچه که منتهی بر توست!
#انجمن_تک_رمان
#مهدیس_امیرخانی
#تاسیان_من
...چیست؟
دل تنگی من از برای تو، عادت است،
برای من، برای تو و برای همگان!
ایکاش بیخوابی حاصل از دلتنگی، مهمان قهوهای چشمهایت بود!
اما به راستی که خم کوچههای دلها بر یکدیگر راهی ندارند.
گویی راه میان کوچه قلب ما بسته است و بغض مهمان هر شب محفل گلویم!
#انجمن_تک_رمان
#مهدیس_امیرخانی...
تاسیان من!
میدانی که دلم تنگ توست!
گویی دلتنگی تاریکی بیپایان است و من درگیر این سیاهی!
گویی دوری از تو جنگل است و من گم شده در آن!
گویی دوست داشتنت دریاییست و من این چنین غرق شده در آن!
تاسیانم؛
دوستت دارم،
همین!
#مهدیس_امیرخانی
#تاسیان_من