Usage for hash tag: Nasrin.J

ساعت تک رمان

  1. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...یافت و البرز توانست روی پاهایش بایستد. ترانه با خستگی به دیواره گودال تکیه داد. نفسش بالا نمی‌آمد. حس می‌کرد استخوان‌هایش خرد شده است. به سرفه افتاد. البرز ب*دن دخترک را به سمت خود کشید و به میان دو کتفش، چند ضربه آرام زد و با شرمساری گفت: - ببخش. #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان #Nasrin.J
  2. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...پلک زد. کمی طول کشید تا دیدش شفاف شود. چهره دختر برایش آشنا بود. زیر چشم‌های متورم دختر، سیاه شده بود و از میان طلایی موهایش، سرخی خون به چشم می‌خورد. *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! *** #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان...
  3. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...بی‌جان، قِل می‌خورد و به قعر ناکجاآباد پیش می‌رفت. تیرهای سوزناک سرما، هر لحظه بر تنش فرود می‌آمد و بی‌حسی افزون‌تری به اندامش می‌بخشید. چشم‌های بلااستفاده شده‌اش، حالا کاملاً بسته شده بود. ثانیه آخر هوشیاری‌اش، با شنیدن صدای مهیبی همراه بود. *** #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان #Nasrin.J
  4. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    پارت_7: *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! *** #رمان_دفینه_سلطنتی #Nasrin.J
  5. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...سهند وارد کرد. - الان وقت کالج پوشیدن بود آخه عقل کل؟ سهند پشت سر بی‌مو و سه‌تیغ کرده اش را ماساژ داد و حق به جانب گفت: - از کجا باید می‌دونستم تو این خ*را*ب‌شده گیر می‌اُفتیم؟ بهراد با ناراحتی دندان‌هایش را روی هم سایید. راست می‌گفت. چه کسی چنین وضعی را تصور می‌کرد؟ #رمان_دفینه_سلطنتی #Nasrin.J
  6. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...این حال، هیچ ردپایی از گرگ یا گرگ‌ها روی برف‌های قدیمی نبود. - خیلی عجیبه. البرز با حرکت دادن سر، دوباره حرف بهراد را تأیید کرد. چند ثانیه در سکوت گذشت. ناگهان اعتراض جیغ‌گونه و دخترانه‌ای، هر دو نفر را به خود آورد. - کجا رفتین شما دو تا؟ بیاید دیگه! #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان...
  7. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...مینی‌ب*و*س رسوخ می‌کرد. البرز به خود لرزید و سرش را در یقه بارانی سرمه‌ای رنگش فرو برد. چند ثانیه‌ای چشمانش را بست. نم خفیفی گوشه چشمانش را مرطوب کرد. احساس ضعف می‌کرد. مدت کوتاه شجاعتش به پایان رسیده و حالا ترس مانند تابوت مرگ، احاطه‌اش کرده بود. *** #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان #Nasrin.J
  8. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...همینه. بهرادِ پرسش‌گر از جایش برخاست و گفت: - شاید حق با تو باشه. ولی همه نمی‌تونن چند ساعت تو این هوا پیاده‌روی کنند. البرز نیشخندی زد و به سمت رو‌به‌رو گام برداشت. - درست می‌گی دوست عزیز! بهراد ابرویی بالا انداخت. لحن البرز به‌ نظرش جالب نمی‌آمد. #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان #Nasrin.J
  9. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...چند‌ نفر از جا پریدند و به سمت درب مینی‌ب*و*س هجوم بردند. پسرک نوجوان از لبه پلکان آویزان شد و سرش را بیرون برد. سریع به داخل برگشت و وحشت زده گفت: - گرگه! دمش رو دارم می بینم! با صدای دورگه و به اصطلاح خروسی‌اش، فریاد زد: - داره میاد این سمت! داره میاد! #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان...
  10. Nasrin.J

    حرفه‌ای رمان دفینه سلطنتی | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

    ...راه خ*را*ب می‌شد ولی این دفعه، خ*را*ب شدنش آن هم وسط جاده قدیمی و به قول آقا موسی میان‌بُر، نهایت بدشانسی بود. از آن‌جایی که الان موتور مینی‌ب*و*س خاموش بود؛ عملاً سیستم گرمایشی وجود نداشت و ساکن نشستن روی صندلی، بدنش را کرخت‌تر می‌کرد. - نه راه برم بهتره. #رمان_دفینه_سلطنتی #انجمن_تک_رمان...
بالا