Usage for hash tag: ماه

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کامل شده ماه کوچک تو| ملینا نامور

    ...و براش چشم و ابر و اومدم. یهو سفینه بیشتر و بیشتر تکون خورد انگار از زمین فاصله گرفته بود ترسیده دستم و بردم بالا تا ازش بیایم بیرون؛ اما با دیدن فاصله بیش از حدمون با زمین نشستم سر جام. اون لحظه فقط فهمیدم که باید آقاجون رو صدا بکنم؛ بنابراین با داد گفتم: #ماه-کوچک-تو #ملینا-مدیا...
  2. .Melina.

    کامل شده ماه کوچک تو| ملینا نامور

    «به نام خالق ماه» لیلی مثل همیشه لباس زردم رو پوشیدم و به‌سمت حیاط دویدم. با شادی بسیاری، خطاب به آقاجون که روی تخت چوبی وسط حیاط نشسته بود، گفتم: - آخ جون، آقاجون ماه رو نگاه! بازم مثل همیشه خوشگل و نورانیه. آقاجون با شنیدن صدای من سرش رو بالا گرفت، به ماه چشم دوخت و با مهربونی گفت: - آره...
بالا