• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: زیوِش_دیرینه

ساعت تک رمان

  1. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...با صدای بلند گفتم: - چون شوهرمی، چون پدر بچهامی، چون زمانی که من ترد شده بودم تو بودی که کمکم کردی. چون الان تنها کسی که میتونم بهش تکیه کنم تویی! برادرم رو که دیدی؟! برادر که چه عرض کنم دشمن خونی. چند قدم جلو اومد دستش رو پشت گردنم گذاشت و سرش را جلو اورد! #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی...
  2. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...رو بکشم. نیش خندی زدم و گفتم: - مهمم؟ پس چرا فرستادیم ته دریا، چرا وقتی مردم به کمک نیاز داشتن منو فرستادی جایی که معلوم نبود اونجا زنده میمونم یا نه؟! اریک سرش رو تکون داد و گفت: - دیانا میدونم دربارم چی فکر میکنی، ولی باور کن برای خودت این کار رو کردم. #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی...
  3. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...جلوی رئیس زانو زدم و گفتم: - لطفا قربان اینکار رو نکنید! هر کاری بگید میکنم! ولی توی استخر نمیرم. سربازا دستامو گرفتن و از روی زمین بلندم کردن، به جلوی در که رسیدم آدرو با تعجب پرسید: - تنبیهت چیه؟! بغض راه گلوم رو بسته بود، با صدای گرفته گفتم: - استخر. #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
  4. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...بلند شد و گفت: - مگه تو... سایمون حرفش رو قطع کرد، نفسش رو با صدا بیرون داد و گفت: - تله پات؟ نه فقط این نیست! یه چیزایی توی سرمه که آزارم میده. از زیر خونه صداهای عجیب میاد، انگار دعوا شده. جک با تعجب گفت: - منم نمی‌تونم این چیزا رو حس کنم! تو چطوری.. #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
  5. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...من هیچ قدرتی ندارم و نمیتونم زخمای اینا رو درمان کنم، اینجوری این بیچارها اینجوری نابود میشن! اینا اولین کاری که باید بکنن اینه که بدونه هیچ مشکلی حمله کنن یا دفاع کنن، تو زدی کمرشون رو اینجوری زخم کردی؟! ریو نشست جلوی یکی از پسرا و گفت: - اسمت چیه؟ - پیتر. #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی...
  6. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...هشت. -لقب در گروه؟ - ان جی. - نام اصلی دیانا هولمز. بی‌سیم رو دادم دست سایمون و گفتم: - بازی خوبی بود، منم بچه بودم از این اسباب بازی ها داشتم، باهاش دوستامو اسکل میکردم. سایمون جلو اومد و گفت: - وایسا، تو دیانا هولمزی؟! همون جهش یافته معروف؟! همون قهرمان!؟ #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی...
  7. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...دستم رو گرفت و گفت: - خانم باید چند لحظه وایسی تا دستت رو آزاد کنم. یکم طول کشید، ولی بالاخره آزاد شدم، ولی یه سوال دیگه؟ اسم من چیه؟! اصلا اونجا چیکار میکردم؟! داشتم به سمت بالا شنا میکردم که فهمیدم سایمون نمیاد، برگشتم پایین و گفتم: - بر نمیگردی بالا؟! #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
  8. آوا اسدی

    داستان کوتاه زیوِش دیرینه( جلد اول)|آوا اسدی کاربر انجمن تک‌ رمان

    ...پانصد سال زیر دریا اسیر بوده. پانصد سال زیر دریا، مثل یک زندانی. ای کاش کسی بود که کمکش میکرد. کسی که همه چیز رو درباره اون میدونست. به نظر خودش تمام راه ها رو برای درست انجام دادن ماموریتی که بهش سپرده شده درست رفته. ولی نظر دوستان و خانوادش یه چیز دیگه است! #زیوِش_دیرینه #آوا_اسدی...
بالا