#پارت_دویست_پنجاه_شیش
*جانان*
با خوشحالی به سیاوش نگاهی کردم که سیاوش در حالی که رانندگی میکرد، بلیطها رو با خنده از جیب کتش در آورد و گفت:
- بالاخره به هم رسیدیم جانان.
با خوشحالی بلیطها رو از دستش گرفتم که با دیدن مقصد، با تعجّب ابروهام رو بالا دادم و گفتم:
- آمریکا؟!
سیاوش با حرفم...