#پارت_دویست_پنجاه_دو
بعد دستش رو جلوم دراز کرد، منتظرانه نگاهم کرد و گفت:
- جانانم! قبول میکنی که توی زندگی جدیدمون، توی غم و شادی همراه من بشی و از همه مهمتر، جانان من بشی؟
نگاه پر از اشکم رو به سمت سیاوش انداختم و بیاراده توی فکر فرو رفتم. اگه روزی توی زندگیت به یک جادهی دوراهی رسیدی که...