#پارت_دویست_چهل_نه
با شنیدن این صدا، با تعجب به سمت صدا برگشتم که با دیدن سیاوش که با یک کاپشن قهوهایی رنگ، شلوار مشکی و پیرهن مشکی به سختی از پنجره وارد اتاقم شد، سر جام خشکم زد! سیاوش زنده بود. سیاوشِ من، حالش خوب بود و نفس میکشید. یعنی عشق من از آدمها و نقشههای شیطانی امیرحسین نجات...