#پارت_دویست_چهل_پنج
با این حرف، با نفرت بهش خیره شدم و از لای دندونهام غریدم:
- ازت متنفرم.
با گریه ازش فاصله گرفتم و هق میزدم. یک روز از این همه بدبختی خودم رو میکشم و راحت میشم. با احساس درد شکمم، صورتم رو جمع کردم که مامان با نگرانی نگاهم کرد و گفت:
- چت شده جانان؟
سری به معنی خوبه تکون...