#پارت_دویست_بیست
با حرفم، ساحل اخم کرد و میخواست حرفی بزنه که یکهو، در اتاقم زده شد. ساحل نگاهی بهم کرد و به سمت در اتاق رفت و در رو آروم باز کرد. من هم اشکهام رو فوراً با دست پاک کردم و به سمت در رفتم که با دیدن مامان و یک خانوم غریبه با کلی کتاب عروس در دستش، ابرویی بالا انداختم و گفتم:
-...