#پارت_دویست_هفده
ساحل با صدای پر از تعجّبی گفت:
- خدا به خیر کنه! باشه، الان زودی میخرم و سمتت میام.
با این حرف، تشکری از ساحل کردم. بعد از خداحافظی، گوشی رو قطع کردم و زودی موهای خیسم رو خشک کردم. بعد از آماده شدن، با بیحالی به سمت پنجرهی اتاقم رفتم و سرم رو روی دیوار تکیه دادم. به نقطه...