#پارت_صد_نود_نه
بعد با خشم، یقهاش رو گرفتم و با داد گفتم:
- گرفتی از من، لعنتی!
سخته بفهمی همه عمرت تلف شده. من یک درختی بودم که کور کورانه عاشق تبر شده و با این که قلبم خوب میدونه زخمیش میکنه امّا میخواد اون رو با عشق ب*غ*ل کنه.
سیاوش با داد من، چشمهاش رو بست. قطره اشکی از چشمش لغزید و...