#پارت_صد_نود_سه
با یادآوری قیافهی امیرحسین، صورتم رو با چندشی جمع کردم. خدایا، برای رفتارهای روی مخی این بشر بهم تحمل بده و برای دیدن قیافهاش، ذرهای صبر!
با یادآوری چهرهی پر جذبهی سیاوش، سرم رو به شیشهی ماشین اسنپ تکیه دادم و توی دلم گفتم:
- یعنی میتونم عشق سیاوش رو فراموش کنم؟ اون...