اتیش خشم خوابیده بود، با حسرت به اترین نگاه می کردم، بهم حق بدید این حس پدر بودنه درونم ایجاد نشه، یک دفعه بفهمی یه بچه 11 ساله داری! چشمام رو کلافه بستم این تصمیمی که گرفتم خیلی برام سنگین بود، خیلی سخت... ولی یک فرصت برای جبران به جفتمون دادم. فکر کنم دوتامون به این فرصت نیاز داریم! اره نیاز...