صدای نفسای عصبی و کشیده اش باعث وحشتم می شد. لرزی کردم، دستم رو به دنبال پناه گاه به پشت سرم کشیدم، با برخورد دستم با دیوار یکم عقب تر رفتم و تکیه ام رو به دیوار دادم. امیر هیچی نمی گفت، فقط دستاش رو توی موهاش کرده بود و مثل شیر زخمی نفساش رو خارج می کرد.اب دهنم رو قورت دادم صدای اروم و غرش...