#گیلدا
بهت رو به راحتی توی چشمهای خانزاده می دیدم. مثل بید می لرزیدم، نگاه هراسونم رو بین خان زاده و امیر در جریان دادم. امیر با یک نگاه اروم و جدی دعوت به ارامشم کرد ولی ترس من بیشتر از این حرفها بود. دستام وحشت ناک می لرزید و احساس ضعف داشتم، حس می کردم به گناه بزرگی مرتکب شدم و هر لحظه...