#پارت_صد_هفتاد_هشت
بعد ابرویی بالا پروند و با پوزخند گفت:
- سیاوش با اون وکیل عوضیش نقشهی فوقالعادهای اوکی کردن که من رو به ساختگی زندان بندازن. سیاوش رو قهرمان زندگیت کنیم تا دل کوچولوی تو آروم بگیره و عاشق قهرمانت بشه.
با حرف امیرحسین با ناباوری نگاهش کردم و گفتم:
- یعنی این همه مدّت...