#پارت_صد_هفتاد_پنج
دیگه تحمّل سکوت رو نداشتم. تحمّل اینکه این همه غصّه بخورم و بغض سنگین و سمّیم رو قورت بدم نداشتم؛ پس بیاراده جیغی از خشم زدم و با گریه روی زمین افتادم و با داد فریاد زدم:
- من چهطوری میتونم تو رو فراموش کنم سیاوش؟ همین الانش هم کلّی دلم برات تنگ شده. برای حرف زدنهات،...