#پارت_صد_هفتاد_چهار
سرم رو با گریه بلند کردم. با دستهام اشکهام رو پاک کردم و استارت ماشین رو زدم. میخواستم برم؛ امّا نمیدونم کجا؛ فقط یک جای دور از این هیاهو. یک جایی دور از این آدمهای بیرحم. جایی که بتونم توش نفس بکشم و خودم رو خالی کنم؛ پس با دستهای لرزون ماشین رو به حرکت در آوردم و...