#پارت_صد_هفتاد_دو
بالأخره از چیزی که میترسیدم سرم اومد. از همون اوّل میدونستم که عشق من نسبت به تو میل زودگذر نیست؛ چون میدونستم که احساسم نسبت به تو حقیقیه، تو حقیقت من بودی و هیچ کاریش نمیتونستم بکنم.
سیاوش با کلافگی صورتش رو با دست مالوند و گفت:
- لطفاً چیزی از من نپرس. من نمیخواستم بهت...