در اتاق رو اروم با پاهام باز کردم و نگاهم رو بالا کشیدم. ایسل روبه روی خان زاده،روی زمین نشسته بود. به دیوار به دیوار تکیه داده و پاهاش رو توی بغلش جمع کرده، با بغض به جنازه ساواش خیره شده بود.
خان زاده در دمند و کلافه و پر حسرت به ایسل خیره شد بود. شهرزاد بی خیال سر پا تکیه به دیوار زده! نگاهم...