#پارت_صد_سی_هشت
توی کل مسیر رفتن به اتاق غرق فکر کردن به جانان بودم؛ چون تموم دیشب جانان رو به جای سیلا تصوّر میکردم و لحظاتم رو کنارش میگذروندم؛ وگرنه کی سیلا رو تحمّل میکرد؟! با این فکر ناخداگاه اخمی روی ابروهام نشست و به سمت اتاق مشترکمون رفتم. قبل از وارد کردن کارت نفس عمیقی کشیدم...