#پارت_صد_سی_سه
با افکارم بیاراده اشک توی چشمهام جمع شد. آهی زیر ل*ب کشیدم و نگاهم رو ازش گرفتم و از تخت بلند شدم. میخواستم به سمت دستشویی برم تا آبی به دست و صورتم بزنم که چشمم به یخچال کوچیک کنار تلویزیون افتاد. عه! چرا من این رو ندیده بودم؟ با کنجکاوی به سمت یخچال رفتم و با باز کردنش دهنم...