#پارت_صد_بیست_پنج
بعد نگاهی بهم کرد و با دست اشاره کرد و گفت:
- وا! چرا رژت روی ل*بهات پخش شده؟ خبریه بچّهها؟
با حرف سیلا زودی دستم رو به ل*بم مالوندم و رژ ل*بم رو پاک کردم. سیاوش با قدمهای بلند به سمت سیلا اومد و گفت:
- نه، چه خبری میتونه باشه دختر! اینقدر منتظرت موندیم که زیر پامون علف سبز...