#پارت_صد_بیست_سه
سیاوش نگاهش بین چشمهام بود و آروم گفت:
- از من فرار نکن جانان. میشه یکبار دیگه با من دعوا کنی؟ چون از حسودیت خوشم اومده.
با حرفش بیاراده تپش قلبم بالا رفت، جوری بود که هر آن ممکنه قلبم خودش رو از س*ی*نهام بیرون بزنه. برای اینکه قلب بیقرارم رو کنترل کنم، نفس عمیقی کشیدم و...