#پارت_صد_هفده
سیاوش دستی به ته ریشش کشید و گفت:
- چرا که نه؟!
با اکراه به سیلا نگاه کردم. دوست داشتم با همین ناخنهام دوتّا چشمهای وزغیش رو از جا بکنم؛ چون همهاش به سیاوش نگاه میکرد و اون رو مورد مخاطب حرفهاش قرار میداد. جوری رفتار میکنه که انگار من هویج بیخاصیتم. سیلا به سمت ماشین رفت و...