#پارت_صد_چهارده
سیاوش با حرفم سوالی نگاهم کرد که من سریع به سمت تخت یورش بردم و به سیاوش حمله کردم؛ که سیاوش با دیدنم داد زد:
- یا حضرت پنج تن!
من هم بیدرنگ کنارش افتادم و چند تا مُشت به اون کمر قویش زدم که سیاوش با دستهاش محکم من رو به سمت چپ تخت پرت کرد. من هم زودی به سمتش اومدم؛ که سیاوش...