#پارت_صد_یازده
سیاوش با دیدنم زودی سینی غذا رو روی تخت گذاشت. با دیدن پیتزا آب دهنم رو به زور بلعیدم؛ امّا سیاوش کم نیاورد و زودی در جوابم گفتم:
- خب اومدم با سلطانم خلوت کنم و شام بخورم. از نظر شما مشکلیه؟
دهن کجی کردم و گفتم:
- شام؟ اون هم دوازده شب؟
سیاوش با تعّجب نگاهی به ساعت کرد و گفت:
-...