#گیلدا
مشغول شستن ظرف ها، توی جوب ابی بودم که از پشت عمارت رد می شد. بشقاب مسی رو توی سبد گذاشتم و یه دقیقه با پوف کلافه ای سر بلند کردم که متوجه یه ماشین شدم که از دور داشت می اومد.دستام رو کشیدم به لباسم تا خشک شه ،هوا نیمه افتابی بود و دلچسب. ماشین هر لحظه که نزدیک تر می شد من بیشتر زوم می...