#پارت46
دستم رو محکم فشار میده، از شدت درد جیغ میکشم، نگاه فرهاد و ویلیام تازه سمت من جلب میشه، اما نامیک همچنان دستم رو محکم فشار میده، با درد روی زانو میافتم، ویلیام جلو اومد که دست من رو از دست نامیک بیرون بکشه که نامیک اسلحه رو گذاشت روی سرم.
این جوری نمیشد، روی پاشنه پا ایستادم، چنگ به...