#پارت44
یگانه:
تمام تنم مثل بید میلرزید، از انباری میخواد خارج بشه که بازوش رو میگیرم؛
- وی...وی.. لیام...ن...نرو...
دندونهام از شدت سرما بهم میخورد، بازوش رو از دستم بیرون میکشه و هلم میده که به زمین پرت میشم؛
- خفه شو! اگر دختر خوبی باشی، یک روز بیشتر توی این وضعیت نگهت نمیدارم.
دستی...