#پارت28
پر از انزجار به عماد خیره میشوم تا شدت کثیفی حرفش را بفهمد اما بیشرف تر از این حرف هاست.
لبخند کجی میزند و همان گونه که به من خیره است پدرش را مخاطب میگذارد.
- بیشتر دارم به رها فکر میکنم تا کیمیا و ستاره.
با این حرفش دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
نفسم بند میاید و بهت، کل وجودم را در...