• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: پارت24

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت24 با لبخند به جمع کوچکی که دور میز جمع شده ایم نگاه می‌کنم. احترام و صدرا حضور تخس و خشک اعتصام را قابل تحمل می‌کردند. صدرا سمت راستم و احترام سمت چپم نشسته بود. شش دنگ حواس صدرا پی من است که کم و کسر نداشته باشم، حدودا باید سه چهار سالی از عماد بزرگ تر باشد. مردانه پوشیده اما خشک نه...
  2. Negin_SH

    درحال تایپ رمان ناطور نبات|Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...ترجیح می‌داد تا این کار را انجام دهد. چیزی از اولین دیدارشان نمی‌گذشت، چه‌گونه غرق در نگاهش شده بود؟ اگر ویرانگرِ آرامش اجازه‌اش را دهد، می‌خواست تمام تمرکزش را بر روی وظایفش بگذارد. https://imgurl.ir/uploads/b164949_TRUE_BEAUTY_You_and_My_Secret.mp3 #پارت24 #ناطور_نبات #نگین_شرافت...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان کوتاه سناريوی جایگزین | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت24 #سناریوی_جایگزین #امیروالا #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت24 کاری می‌کردم مرغای اسمون هم به حالش مجلس عزا بگیرن! هیچکس تا حالا به خودش همچین جرعتی نداده بود و اون مردک خر وطن فروش، بر لَبی بُوسِه زد که خاک وطن رو ب*و*سیدِه بود. دندان می‌سابم و پر از حرص وارد اشپز خونه میشم. با چند نفس عمیق سعی در حفظ ارامشم را دارم تا مبادا عصبانیتم بر سر بی‌گناهی...
  5. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت24 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! *** اینم همون ترانه‌ای که لاله خوند: http://dl.ir-media.ir/99/2/Sana%20Barzanje%20-%20Ay%20Falak.mp3 #رمان_واژگون #صبا_نوشت #صبا_نصیری
  6. miladsardari

    کامل شده داستان کوتاه زندگی تا اطلاع ثانوی قطع می‌باشد|میلادسرداری کاربر تک رمان

    #پارت24 جلوی تلوزیون دراز کشیده بودم و غم صبح زود بیدار شدن و رفتن به اداره تمام وجودم را فرا گرفته بود؛ اما آن فیلم لعنتی آنقدر جذاب بود که نمی‌توانستم از یک سوم پایانی اش بگذرم. غزل در را باز کرد و از اتاق خارج شد -بابا؟ می‌خوام باهات حرف بزنم بدون اینکه نگاه از تلوزیون بگیرم گفتم -باشه...
بالا