روبه روی خانزاده ایستاده بودم، اتاق خان زاده گرم بود و باعث می شد بدنم لس شه، ضعف داشتم و نمی تونستم روی پاهام وایسم. هی اون پا این پا می کردم. دل دل می کردم برای نشستن ولی خب:«نشستن مساوی تنبیه دوبرابر»
اب دهنم رو قورت دادم خانزاده با چشمهای تنگ شده همه واکنشام رو زیر نظر گرفته بود یه ابروش...