#پارت_۹۱
رفتار سیاوش خیلی عجیب شده بود. دیگه هیچ حرفی باهام نزد؛ حتی نگاهمم نکرد. پفی زیر ل*ب کشیدم و لعنتی به خودم فرستادم که پسره بیچاره رو تا ل*ب چشمه بردم و تشنه برگردوندمش.
زیر چشمی نگاهی به سیاوش کردم که یک دستش روی فرمون بود و اون یکی دستش رو به پنجره تکیه داده بود. اخم شدیدی روی ابروهاش...