#پارت_هشتاد_شیش
سیاوش با آرامش روی میز تکیه داده بود. دستش رو بالا برد و بایبای رو مخی برای من کرد که من زودی از دفتر جیم زدم. آیداجون به سمتم اومد و به هم پیله کرد که حتماً بریم، با بچهها دور هم یک چایی بخوریم. من هم که بدم نمییومد؛ پس سری تکون دادم و همراه آیداجون به سمت دفترشون رفتم.
بعد...