#پارت_بیست_یک
بیبی به سمتم اومد و دستش رو نوازشوار روی سرم گذاشت و گفت:
- خدا از چشم بد حفظت کنه جانانم. یکی یدونهی بیبی.
از توی ب*غ*ل بابا با خوشحالی بیرون اومدم. به بیبی نگاه کردم و لبخندی از سر شادی بهش زدم و چشمهام رو آروم بستم. اون شب در کنار خانوادام خیلی بهم خوش گذشت. مامانم به...