#پارت_هشتاد
آیدا سری تکون داد و گفت:
- بله البته، بفرما گلم.
با مهربونی دستی به بازوش کشیدم. میخواستم به سمت دفترم برم، که سریع یاد چیزی افتادم. به سمت آیداجون برگشتم و با کنجکاوی پرسیدم:
- راستی آیداجون... .
آیدا سرش رو از مانتیور بالا برد و گفت:
- جانم؟
- آقای کامروا توی اتاقشون هستند؟
آیدا...