#پارت۲۶
نگاه حسرت آمیزی به اسپرسوی دست نخورده و وسوسه انگیزش انداختم و گفتم:
_ خب حالا... آدرس ، تلفنی، کوفتی، زهره ماری چیزی ازش داری ما بریم خفتش کنیم یا نه؟
چشم غرهی ریزی برام رفت و همزمان که خطوط فرضیی روي میز میکشید، زمزمه کرد:
_ آدرس که نه... ولی شماره و پیجش رو دارم.
تندی گوشیم رو...