Usage for hash tag: پارت۲۴

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۴ _ چــــی ؟؟؟؟ _ هیـــس بابا ، چرا عربده می زنی؟ ساعت شیش صبحها ، ملت خوابن ! وحید بی توجه به حرف من ، حرصی دندون بهم سایید و گفت : _ یه بار دیگه بگو چی گفتی ؟ با ترس لقمه ی توی دهنم رو قورت دادم زیر چشمی نگاهش کردم . _ ما.... ماشینت دست بهزاده . تکرار دوباره ی این جمله باعث شد...
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۴ به طرز فجیعی ته ظرف بستنیم رو ل*ی*سی زدم که باعث شد بهزاد با چندشیت دهن کجی کنه و بهم چشم غره بره. _ زبونت رگ‌به‌رگ شه الهی کره خر! چرا نخورده بازی در میاری آبروی ما رو بردی. بی‌خیال شونه‌ای بالا انداختم و در حالی که ته ظرف رو در میوردم گفتم: _ سر گنج که نَشستم؛ مثلاً پول دادم پاش‌ها...
  3. mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۴ دقیق‌تر نگاه کردم و دیدم تعداد زیادی کلبه، مثل همین کلبه، با فاصله از هم قرار دارن و من اونقدر خسته بودم و فقط دنبال جایی برای نجات اریک می‌گشتم که متوجه کلبه‌های دیگه نشده بودم. پس برای همین پیرزن می‌گفت چرا اومدم منطقه‌شون. با خستگی زیاد خودم رو انداختم زمین، راه زیادی رو رفته بودم...
  4. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۴ آیچا دویید به سمت عنایت و دست‌هاش رو با تمام وجودش، دور گر*دن پدرش حلقه کرد و بغلش کرد. تا می‌تونست توی بغلش، اشک ریخت و گریه کرد. دیگه تلف کردن وقت رو بیشتر از این جایز ندونستم و سمت عنایت رفتم و دم گوشش واگویه کردم: - عنایت‌خان وقتشه که بریم، داره دیر میشه. عنایت هم سری تکون داد و سریع...
بالا