خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۳ هنوز کامل از پارک بیرون نیومدیم که بهزاد محکم تو سرم زد و گفت: _ یعنی خاک‌ برسر خرت کنن! جون میدی دو دقیقه ز*ب*ون به دهن بگیری سلیطه؟ حتما باید یه زری بزنی؟ _ اَه بسه بِزی! شیش ساعته داری یه تک غر می‌زنی، یه تنه دهنه من رو سرویس کردی... من که گفتم دعوا کردن بلد نیستم. _ خب تو که دعوا...
  2. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۳ من بودم، من دیدم و قلبم ریخت. من بودم که گردنبند طلسمی که پدربزرگ برای حصار داده بود را لمس کردم تا از شر آنی که نیتش بد است خلاص شوم. من بودم که گام‌هایم را تند کردم و رسیدم به در. به در بزرگ خانه‌مان و دیدم که سایه هنوز در پشتم جریان دارد. توی کیف کوچک کمری‌ام به دنبال...
  3. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۳ تیغه بران چاقو، مثل آینه توی تاریکی شب برق میزد. چاقو رو بالای سرم آوردم و با یه حرکت فرو کردم توی رون پاش. زوزه‌ای بلندی از سر درد کشید و افتاد زمین، چشم‌هاش رو بسته بود و ناله می‌کرد. قصد کشتنش رو نداشتم قصدم این بود که با ضربه‌ای که زدم، برگرده به حالت انسان‌گونش تا بدونم این گرگ یا...
  4. Mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۳ گونش هم کم نیاورد و چشم‌هاش رو بست و نچ‌نچی کرد و گفت: - پیریه دیگه عنایت‌جان! چی میشه کرد؟ یه روز فشار خون بالا میره، یه روز قند خون بالا... . عنایت با عصبانیت دندون قروچه‌ای کرد و گفت: - بس کن! پوزخندی روی ل*ب‌های گونش خودنمایی کرد و به همراه محافظ‌هاش اومد سمتمون و مقابل عنایت ایستاد...
بالا