#پارت_شصت_دو
امیرحسین با اخم نگاهی به باکس و غذا کرد و غُرید:
- چرا غذات رو نخوردی؟
با لحنی که به زور کنترلش کرده بودم گفتم:
- ببین امیرحسین الان هم دیر نشده! خواهش میکنم دست از این مسخره بازیهات بردار؛ چون این کارها از تو بعیده.
امیرحسین با حرفم پوزخندی زد و با لحن متعجّبی گفت:
- اوه...