#پارت_شصت_یک
امیرحسین سری تکون داد و از جاش بلند شد و گفت:
- هر وقت صدات زدم بیا اتاق.
- بله قربان.
امیرحسین با کالافگی از پلهها بالا رفت که کریم فوراً خودش رو روی مبل پرت کرد. میخوان چه بلای سر جانان بیارن این پست فطرتها؟ باید هرچه زودتر جانان رو از دست این ع*و*ضیها نجات بدم؛ وگرنه این سگ...