خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۲ با اضطراب به بهزاد نگاه کردم و برای هزارمین بار روسریم رو مرتب کردم. خدا شاهده از استرس مثل بید می‌لرزیدم. ای خدا، عجب کوهی خوردم ماشین اون ننه مرده رو ازش گرفتم‌ها! خیر سرم مثلاً می‌خواستم یکم خوش بگذرونم، چه می‌دونستم قراره با کسی تصادف کنم که از شانسم آدم معروف از آب در میاد. بهزاد...
  2. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۲ من آن‌شب، بالای ده بار به او زنگ زدم و بالای ده‌بار، جوابی دریافت نکردم. همان موقع بود که به پدرم نگاه کردم و دیدم لبخند می‌زند و می‌گوید اشکالی ندارد. تا موقع برگشتن من، سایا را پیدا می‌کند. پدرم به‌خاطر قرص‌های فشار و چربی‌اش، ساعت ده خواب بود، پس نمی‌توانست دنبالم بیاید...
  3. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۲ روی تختم دراز کشیده بودم و فکرم درگیر بود، درگیر همون گرگینه. تقه‌ای به در خورد و رشته افکارم از هم گسیخته شد، ویکتوریا وارد شد. رو به من کرد و گفت: - ویو چت شده چرا از اتاقت نمیای بیرون؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - چیزی نیس. از روی تختم بلند شدم و بی‌توجه بهش، به سمت حیاط قصر رفتم. چند...
  4. Mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۲ من و دکتر سرمون رو چرخوندیم و به بابا و عنایت که تو آستانه‌ی در بودن چشم دوختیم. دکتر که خودش دکتر و پزشک مخصوص باند عنایت بود و از این‌جور موردها زیاد دیده بود، با نگرانی سری تکون داد و گفت: - باشه، من به‌خاطر وضعیت وخیمش گفتم. هرکاری لازم باشه انجام میدم. بهتره دورم رو خلوت کنین تا...
  5. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...گفت: - چیزی نیست. اِدوارد چشمانش را با گُمان از لورا گرفت. برایش سوال شده بود. چرا مسائلِ پیشِ پا افتاده برایِ او مهم بود؟ اما چیزی که لورا می‌دید پیش افتاده نبود. بلکه تا به حال چنین چیزی را ندیده بود و عجیب بود که به چه علت همکارانش اهمیت نمی‌دهند. #پارت۲۲ #ناطور_نبات #نگین_شرافت...
بالا