#پارت_چهل_چهار
بعد از اتمام ساعت کاری با خستگی کیفم رو برداشتم و از شرکت بیرون زدم. به نگهبان با سر اشاره کردم که ماشین رو از پارکینگ بیرون بیاره. نگهبان هم در جوابم چشمی گفت و بدوبدو به سمت پارکینگ شرکت رفت. منهم برای اینکه حواسم رو از اتفاقات امروز پرت کنم. زیر ل*ب شروع به آهنگ خوندن شدم...