• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: پارت۱۲

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۲ (دو هفته بعد) سرخوش سوار ماشین شدم و هم‌زمان با استارت زدن به بهزاد زنگ زدم: _ الو بِزی؟ کدوم قبری هستی؟ _ علیک سلام بی‌تربیت! کجا می‌خواستی باشم؟ خونم دیگه. _ برو آماده شو که دارم میام دنبالت. _ میای دنبالم؟؟ کجا می‌خوای من و ببری؟ _ آره دیگه، می‌خوام بیام ببرمت عروس نَنَم بشی...
  2. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۲ یه ربعِ که تو راهیم و هنوز نرسیدیم به شهر. چون اون جایی که همه خون‌آشام‌ها زندگی می‌کنن تو دورترین منطقه است و از آدم‌ها و شهرو محل زندگیشون دوره. پوف اگه دست خودمون بود با سرعت باور نکردنی خون‌آشامیمون می‌دوییدیم به اون سمتی که قراره بریم و تا می‌رسیدیم بار، غیب می‌شدیم و بین جمعیت...
  3. Fatemeh.fattahi

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۳ آروم رسیدم پایین پله‌ها که از صدای پام متوجه حضور من شدن. اشکان با همون اخم همیشه‌گیش گفت: - تو که هنوز نخوابیدی! نگاهی به چهره هر سه‌تاشون کردم و گفتم: - خوابم نمی‌برد. رفتم سمت یکی از مبل‌ها و نشستم روش. عنایت یکی از محافظ‌هاش رو صدا زد. یه مرد قد بلند چهارشونه و هیکلی، با موهای بلندی...
  4. Fatemeh.fattahi

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۲ حق با اشکان بود، اما من تحمل نداشتم که یکی مثل این زن، از راه نرسیده به خودش همچین اجازه‌ای رو بده که به من توهین کنه. گونش رو به عنایت با حرص گفت: - حرف زیادی دارین می‌زنین، نظرت چیه این‌بار بی‌سر و صدا نفس دخترت رو بگیرم و از زندگی ساقطش کنم؟ عنایت با خشم رو به گونش گفت: - بس کن، یه...
بالا