#پارت_چهارده
سیاوش زیر ل*ب تشکّری کرد و بعد از کمی حرف زدن، من و ساحل از بابام و پسرهی پررو خداحافظی کردیم. از بیمارستان بیرون زدیم و به سمت دانشگاه رفتیم.
***
با حس کردن نوازش روی گونهام از خواب بیدار شدم که با دیدن صورت مهربون بیبیجون جیغی از خوشحالی زدم و محکم خودم رو توی بغلش انداختم...